-
サマリー
あらすじ・解説
به مجلس پیشین بنْوشتم که به کرشمه گلرخی و خیال وصال مهپیکری به جایی بشدم و غمزه، تبلرزه شد و عشوه، شِکْوِه که هیولای «پلید صغیر» خواب از من ربود. بر تختام بنشسته بود و پای بر پای انداخته، نگاهم میکرد.