-
サマリー
あらすじ・解説
مدتی بر این بگذشت و خبری بازنیامد. روی زندگی بر رخم گشاده شد و به حال خویش بازگشتم و احوال مردمان جُستم. یکی از یک حالشان بدحالتر. انگشت حیرت بر دهان فکرت گزیدن کفایت نکرد و دست تعجب بر سر شگفتی کوباندم از تبدیل روش مردمان و منش کسان