-
サマリー
あらすじ・解説
لیام اون روز اصلا خبر نداشت که چه اتفاقی قراره بیفته. برای یه جرمگیری معمولی رفته بود دندانپزشکی. مطابق معمول کارکنان مطب شاد و مهربون بودن. بعد از جرمگیری و قبل از انجام کارهای روزانه، طبق معمول به دستشویی رفت تا صورتش رو بشوره. همین که کارش تموم شد و برگشت احساس کرد که همه جا خیلی ساکت و تاریکه. اول فکر کرد برق قطع شده ولی اینطور نبود