-
サマリー
あらすじ・解説
در مدتی که داریوش میهمان من بود ضمن انجام کارهایی که در طهران داشت وقتهایی که در خانه بود خیلی با امیر و صهبا گرم گرفته بود و من همیشه صدای خنده آن دو نفر را از چیزهایی که داریوش برایشان تعریف میکرد میشنیدم ولی سعی میکردم خودم را به کاری مشغول کنم تا مجبور نباشم به گفتگوی آنها گوش بدم چون ...
activate_buybox_copy_target_t1