-
サマリー
あらすじ・解説
برای استقبال از داریوش پسر عمو اصغر که سالها بود ندیده بودمش به فرودگاه رفتم. اول فهمیدم که پرواز شیراز نیم ساعت تإخیر داره ولی بعد که هواپیمای شیراز به زمین نشست و مسافرین همه به سالن فرودگاه وارد شدند من داریوش را ندیدم یا نتوانستم ببینم و دست آخر
activate_buybox_copy_target_t1