-
サマリー
あらすじ・解説
بعد از خوندن مناجاتی که لینکش رو داریوش فرستاده بود از پای کامپیوتر بلند شدم، بدون اینکه این پا و اون پا کنم کلاه و شال گردنم رو برداشتم و رفتم دم در اطاق صهبا و در زدم صهبا گفت بله، بیا تو. گفتم منم یعنی چون منم نمیام تو
activate_buybox_copy_target_t1